جدول جو
جدول جو

معنی پر کردی - جستجوی لغت در جدول جو

پر کردی
آزمود، تجربه نمود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
انباشتن، چیزی را در ظرفی ریختن یا جا دادن که تمام آن را فرا گیرد، آکندن، آگندن، آکنیدن، پر ساختن
بسیار کردن کاری مثلاً کار نیکو کردن از پر کردن است
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا تمام ظرف را فراگیرد. انباشتن. مملو کردن. قطب، زند. تزنید. املاء. کعب. ملأ. ملاءه. ملاءه. امداء. دعدعه. ادماع. ادساق. دسع. مماداه. مداء. شحط. شحوط. مشحط. زفت. سجر. قعز. اکثام. ازهاق. ازلام.
- پر کردن کسی را، با گفتار بسیار کسی را به دشمنی دیگری یا هر امر دیگر داشتن.
مل ء. ملأ. (دهار). افراط. شحن. افعام. (زوزنی). ممتلی کردن. مملو کردن. آمودن. انباردن. بیاکندن. غرض. افرام. افهاق. (تاج المصادر بیهقی). سجر. (دهار). اطفاح. (زوزنی). لبالب کردن. اشراء. ادهاق. انهاد. (تاج المصادر بیهقی). اتراع. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : آب انگور بگرفتند و خم پر کردند. (نوروزنامه).
تذرو تا که همی در خرند خایه نهند
گوزن تا همی از شیر پر کند پستان.
بوشکور.
پر از میوه کن خانه را تا بدر
پر از دانه کن خنبه را تا بسر.
بوشکور.
نه همه کار تو دانی نه همه زور تراست
لنج پر باد مکن بیش و کتف بر مفراز.
لبیبی (از فرهنگ اسدی نخجوانی).
نه دام الاّ مدام سرخ پر کرده صراحیها
نه تله بلکه حجرۀ خوش بساط او کنده تا پلّه.
عسجدی.
خورند از آنکه بماند ز من ملوک زمین
تو از پلیدی و مردار پر کنی ژاغر.
عنصری.
ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکباز
نصفئی پر کن بدان پیر دوالک باز ده.
سنائی.
- ، بسیار کردن،کار نیکو کردن از پر کردن است:
گفت پر کرد شهریار این کار
کار پر کرده کی بود دشوار.
نظامی.
- ، شاغل شدن. مشغول کردن: جسم چیزی است که... جایگاه خویش پر کرده دارد. (التفهیم).
- ، اشباع در حرکت: استکان... در اصل استکن بود حرکت را پر کردند استکان شد. (منتهی الارب).
- پر کردن دندان را (در دندانسازی) ، تراشیدن قسمتهای پوسیده و کرم خوردۀ آن و انباشتن حفره به ’سیمان’ یا ’پلاتین’ و جز آن.
- پر کردن معده، کنایه از پر کردن شکم باشد. (رشیدی).
، پر کردن، چنانکه تفنگ را با باروت و سرب یا فشنگ در تفنگ و توپ و مانند آنها، نهادن و گشاد دادن را.
- پر کردن، چنانکه آکومولاتور را با قوه الکتریک
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر حرفی
تصویر پر حرفی
پرگویی بسیار گویی روده درازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خردی
تصویر پر خردی
حالت و چگونگی پر خرد مقابل کم خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کرده
تصویر پر کرده
انباشته ممتلی. یا کار پر کرده. بسیار کرده بسیار انجام شده
فرهنگ لغت هوشیار
نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا همه ظرف را فرا گیرد انباشتن مملو کردن ممتلی کردن مشحون کردن، بسیار انجام دادن بسیار کردن: کار نیکو کردن از پر کردن است، اشغال کردن مشغول کردن، اشباع در حرکت: (استکان... در اصل استکن بود پر کردند استکان شد) (منتهی الارب) یا پر کردن تفنگ (توپ و مانند آن)، باروت و گلوله یا فشنگ در آن نهادن، یا پر کردن دندان. تراشیدن قسمتهای کرم خورده و فاسد دندان و ممتلی کردن آن با سیمان و پلاتین و مانند آن. یا پر کردن قوه باطری و مانند آن. آنرا در جریان برق قرار دادن تا برق در آن ذخیره شود. یا پر کردن شکم. پر کردن معده. ممتلی کردن معده. یا کسی را پر کردن، با گفتار او را بدشمنی دیگری بر انگیختن نزد او از دیگری بدگویی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خرجی
تصویر پر خرجی
پر هزینگی حالت و چگونگی پر خرج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر دودی
تصویر پر دودی
حالت و چگونگی پر دود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا مردی
تصویر پا مردی
میانجیگری خواهشگری توسط، کمک دستیاری ایستادگی در کار کسی معاضدت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر دردی
تصویر پر دردی
حالت و چگونگی پر درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
((پُ کَ دَ))
انباشتن، لبریز کر دن، بسیار انجام دادن، تحریک کردن
فرهنگ فارسی معین
آکندن، انباشتن، مشحون کردن، ممتلی کردن، مملو کردن، اشغال کردن، مشغول کردن
متضاد: تخلیه، خالی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
لملءٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
Fill, Stuff
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
remplir, bourrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
llenar, rellenar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
পূর্ণ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
заполнять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
füllen, stopfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
заповнювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
wypełniać, napychać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
填充 , 填满
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
preencher, rechear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
بھرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
kujaza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
riempire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
doldurmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
채우다 , 채우다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
満たす , 詰める
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
למלא , למלא
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
भरना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
mengisi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
เติม , เติมเต็ม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
vullen
دیکشنری فارسی به هلندی